کد مطلب:94645 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:120

خطبه 228-در توحید












[صفحه 566]

در هوش هوشمندان و خرد خردمندان نیاید تا به چیزی تصویر و تصورش كنند آن كس كه خدا را به كیفیتی وصف كند، او را یگانه ندانسته و كسی كه برایش مانند آورد، به حقیقتش نرسیده و آنكه او را به چیزی تشبیه كند، به مقصد خویش واصل نشود. آنكس كه او را بوهم و اندیشه و اشارتی آورد، جویایش نبوده و آنچه بذات خود شناخته شود، باید مصنوع و آفریده باشد، حال آنكه یزدان پاك چنین نیست. هر چه به غیر خود قائم باشد، بناچار بعلت و سببی ثابت شود و ذات بی همتایش از این علتها و سببها بدور است. بی آنكه او را دست افزاری باشد، كارها را سامان می بخشد و بی آنكه نیاز به تدبیر و اندیشه داشته باشد، حد هر چیزی را تعیین و برقرار می نماید. بی نیاز است از بهره برگرفتن از كسی، و هیچ زمان و وقتی او را در بر نمیگیرد. اسباب و سببی او را یاری نمی كند، چرا كه هستی اش بر زمان، وجودش بر عدم و جاودانگیش بر آغاز بسی پیشی گرفته است. چون خالق دانشهاست، پس او را به وسائل ادراك احتیاج نیست و به سبب آنكه میان موجودات، تضاد ایجاد كرده از این رو، برایش ضد و مخالفی وجود ندارد. بدلیل اینكه الفتی و قرینی بین اشیاء بوجود آورده، ثابت می شود كه بی قرین و جلیس اس

ت روشنائی را با تاریكی، پیدائی را با پنهانی، خشكی را باتری و گرمی را با سردی، مخالف و ناموافق قرار داده و با اینحال میان این تضادها، الفتی و همبستگی خاصی ایجاد فرموده، نزدیكها را دور، و جداها را به هم پیوسته ساخته است. ذات كبریائیش بحدی محدود و شماره ای معدود نیست. اما ممكنات را محدود و وسائل گوناگون، تنها به نوع خود مانند شوند و تشبیه گردند. واژه منذ كه برای ابتدا و لفظ قد كه برای جاودانگی است، درخور مقام قدمت و دیرینگی خداوند نیستند، و چنین الفاظی شایسته او نیست. همچنین كلمه لولا بخاطر كامل بودنش درباره او زیبنده نیست. حقیقت آفریننده چنین سببها و وسائل، بر اندیشمندان و خردمندان ثابت میگردد و جهان آفرین بی همتا، با همان ادوات گوناگون، از حد چشمها نهان است. آرامش و جنبش شایسته او نیست و نیز تحرك پذیر نمی باشد، زیرا چگونه ممكن است آنچه خود آفریده، خویشتن در گروش باشد؟ و نیز مگر می شود آنچه را كه خود پدید آورده، خویشتن پدیده ای از آنها باشد؟ همچنین محال است هر چه خود حادث نموده، خویشتن در آن ایجاد گردد. پس اگر چنین باشد، ذاتش زوال پذیرد و كنه ماهیتش تجزیه گردد و حقیقت، از ازلیت و ابدیتش دور میشود و چون چنین شد

، پس او را جلو و پیشی و خواه ناخواه، آغاز و انجامی است. پس در این هنگام كاهش و نقصان بر او راه یابد، از اینرو در پی تكامل شود. و چون بدین جا رسید دیگر خالق نیست، بلكه مخلوق است و مانند سایر آفریدگان، وجود صانعی و آفریننده ای غیر او لازم آید. پس، از اینكه كلیه موجودات دلیل بر هستی اش گردند، خود نیز گواه بر وجود خالقی دیگر خواهد بود. حال آنكه چنین دلیلی بعید و محال است، و هیچ چیز در وجود پاكش موثر نیست، و از حیطه این گفتگوها بیرون است

[صفحه 568]

اوست جهان آفرین عرش آشیانی كه تغییر نپذیرد، و نیستی در جاودانگیش راه نیابد، و غیبت و پنهان شدن بر او جایز نیست. نه كسی را زائیده، تا به اجبار خود زاده دیگری باشد، و نه از وجودی متولد شده، تا محدود گردد. بلكه، بزرگی است كه برتر از آنست تا او را فرزندی باشد و پاكتر از آنست كه گمان همبستری با زنی به او برده شود. اندیشه های بزرگترین خردمندان، به ذره ای از رفعت و عظمتش ره نیابد تا در حد و هم محدودش كنند و در هوش هوشمندان نیاید، تا به چیزی تصویر و تصورش نمایند. احساسها از دركش عاجزند، و دستها از دسترسی و لمسش قاصر. متغیر به حالی و منتقل به احوالی نگردد، و چرخش ایام او را پیر و فرتوت و سالخورده نكند و تاریكی و روشنائی تغییری در وجودش ایجاد ننمایند. به جزئی از اجزاء و یا به بند و مفصل و اعضاء، و به عرضی از عرضها و غیری از غیرها، به توصیف نیاید. نمی توان گفت كه وی را غایتی و نهایتی و آغازی و انتهائی است. اشیاء او را احاطه نكنند، تا او را در اوج برند یا به ژرف نشانند. هیچ چیز او را در بر نگرفته تا او را به هر جا كه خواهد برد، و یا در نقطه ای مسكن دهد. نه بیرون اشیاء است و نه درون آنهاست. به آوای بلند از ه

مه چیز خبر میدهد، اما نه با زبان كوچك و بزرگی كه با صوت و صدا همراه باشد. همه اصوات كوتاه و بلند را می شنود، اما نه با وسائل شنوائی. سخن میگوید، اما نه با الفاظ و كلمات جاری. همه چیز را بیاد دارد، اما نه با حافظه های آدمیان خاكی. اراده می كند، اما نه با اراده و قدرت ما آدمیان دنیائی. دوست میدارد و خشنود می شود، اما نه همچون ما از روی عطوفت و مهربانی. دشمن میدارد و بخشم می آید، اما نه از سر مشقت و رنج و توانفرسائی. به هر چه اراده هستی یافتن كند فرماید: باش، پس موجود شود، اما نه با صدائی كه در گوشها نشیند و یا با طنین فریادی كه شنیده شود جز این نیست كه گفتار خداوند فعلی است كه از او ایجاد گردد و مانند چنین خدائی، هرگز نبوده است. زیرا اگر قدیم بود، هر آینه خدای دومی نیز لازم میشد كه در حال باشد، و چنین امری محال است

[صفحه 569]

شایسته چنان قادر متعالی نیست كه گفته شود: پس از نبودن، بوده است. زیرا در اینصورت، اوصاف نوپیدا شده، بر او متصف شود، و میان نوپیدا شدگان و او، تفاوتی ایجاد نگردد و ذات بی همتایش برتر از آنها نشود. زیرا بدین ترتیب، خالق و مخلوق و پدید آورنده و پدید آورده شده، یكی و یكسان گردند. جهان آفرین سبحان، مخلوقات را بی هیچ نمونه ای- كه غیر از او باشد- بیافرید، و در كار آفرینش، از هیچ دستیاری از مخلوقاتش، یاری نجست. زمین را ایجاد فرمود، و آنرا در حال بی قراری قرار بخشید و در غیر جای خویش، استوار گردانید. بی هیچ ستون و پایه ای، بدون كمترین كجی، و یا فرو افتادن و شكافته شدن، آنرا بپا داشت. كوههای میخگون و سدهایش را ایجاد، و چشمه هایش را روان و رودهایش را برقرار نمود. از این رو، آنچه را كه او ساخته، متزلزل نگشته و به هر چه توانائی و قدرت بخشیده، ناتوان و سست نگردد. تنها اوست كه با قدرت بی مانندش بر آنچه در زمین میباشد مسلط است، و بعلم خویش بچگونگی آنها داناست. بر ارج و عزت هر چه در آنست ارجمندتر و بزرگتر است و از انجام هر چه بخواهد ناتوان نیست و چیزی از فرمانش سر، باز نزند تا بر او ظفر یابد. هیچ شتابگری از چنگ

قدرتش نمیگریزد تا بر او پیشی گیرد، و به دولتمندی نیازش نباشد تا از او بهره ای گیرد جملگی كائنات در برابرش فروتن و فرمانبردارند، و در مقابل عظمت و شوكتش ذلیل و بی مقدار. هیچ شیئی را آن توان نباشد كه از قلمرو اقتدارش، روی بجانب غیری آورد، تا در برابر سود و زیان و بخشش و كیفرش، راه عناد و فساد پوید او یزدانی است كه هیچ مثل و مانندش نیست، تا چیزی یا كسی یارای همتائی اش را داشته باشد. تنها اوست كه اشیاء را، هست و نیست می كند و ویرانگی گیتی، پس از آفرینشش، بر او شگفت انگیز و دشوار نخواهد بود. چگونه در قدرت او جای حیرتی است؟ حال آنكه اگر جملگی كائنات و مخلوقات: مرغان و چهارپایان و هر جنبنده ای كه شبانگاه به قرارگاه رود، و یا آنچه چرنده در صحراست، و انواع گوناگون آدمیان و حیوانات و هر كند ذهن و تیزهوشی از ساكنان زمین گرد هم آیند، از آفرینش پشه ای ناچیز و كوچك، عاجز و ناتوانند. هرگز راز آفرینشش را ندانند، چنانكه عقل از فهم و ادراكش عاجز ماند، و بطور قطع یارای چنین كاری را ندارند، و سرانجام پس از تلاش بسیار، خسته و فرسوده و شكست خورده، به ناتوانی آفرینش چنین پشه ای ناچیز، اعتراف میكنند

[صفحه 571]

پس از نابود شدن جهان، تنها خداوند پاك و سبحان، جاوید و باقی است. كردگاری كه چیزی با وی همراه نبوده، و همانگونه كه پیش از پیدایش آفرینش نیز جاودان بوده، پس از نابودی این خلق، نیز بدون وقتی و زمانی و مكانی پایدار است با نابودی دنیا، وقت و زمان و سال و ساعت از شمار می افتد در آن هنگام چیزی نیست جز یكتای یگانه ای كه بازگشت همه امور بسوی اوست. همانگونه كه در پیدایش آفرینش، آفریدگان از خود عنان و اختیاری نداشتند، فنا و نابودیشان هم بی هیچ امتناعی، انجام خواهد شد و جای تردید نیست كه اگر یارای عناد و امتناع داشتند، همیشه جاوید بودند. پیدایش هیچیك از مخلوقات، به هنگام آفرینش، بر خدای بزرگ دشوار نبوده، و هر چه آفریده موجب خستگی و فرسودگیش نگشته است. بخاطر استقرار و بقای سلطنت بی مانند خویش، مخلوقات و كائنات را پدید نیاورد و بیمی از نابودی و یا كم گشتنشان هم ندارد. دست یاری و همكاری نیز بسوی كسی پیش نیاورد، و همتائی نداشت تا از او پیشی گیرد. نه برای ترس و پرهیز از دشمنی كه بر او حمله كند، و نه بخاطر ازدیاد دوران اقتدار، و نه از روی فخر آوردن و چیره شدن بر شریكی كه با او قرین گردد، و نه برای وحشتی كه از چیز

ی داشته و خواسته تا با كس یا كسانی انس و الفت گیرد و از خطر برهد، و سرانجام بخاطر هیچیك از آنها، هستی را نیافریده است. از اینرو، كائنات و موجودات را پس از آفرینش، معدوم میگرداند، نه بخاطر ملال و خستگی از اداره چنین خلقی، و یا برای آسایشی كه یابد و از سنگینی بار آن بكاهد، بلكه به سبب اینكه او خداوندی است كه درازی زمان آفرینش، او را به رنج نیفكند، تا اینكه او را ناگزیر به نابودی هستی كند. جهان آفرین منان، نظم اشیاء را از روی لطف و مهربانیش قرار داده و به امر خود حفظشان نموده و به قدرت خویش استوارشان گردانیده است. آنگاه پس از نابودی، بی آنكه نیازی به آنها داشته باشد و یا بخواهد با یكی از آنان بر دیگری كمك جوید، جملگی را باز میگرداند. نه از بیم و هراس، به مهر و الفت گراید و نه از فرط نادانی، به طلب دانش خیزد و نه از فقر و پریشانی، توانگری و فزونی جوید و نه از خفت و خواری عزت و سربلندی خواهد


صفحه 566، 568، 569، 571.